شعر زیر رو تقدیم می کنم به مولای جوانمردان آقا امیر المومنین (علیه السلام) باشد که عنایتی نموده و سله ای به این کمترین عنایت کند.
باز دنیا شده آماج همه خوبی ها
باز از طرف چمن سرزده مسروری ها
باز هم سفره سرمستی ما پر بار است
باز هم دل شده آماج همه خوبی ها
باز هم عید رسیده سله بردار ای دل
باز هم غصه شده محو در این شادی ها
باز هم هل هله و هل هله ها بر پای است
باز هم سلسله باز است ز زندانی ها
باز مجنون شده ام نیک سخن می گویم
باز هم دل شده سرگشته شیدایی ها
باز مستی زده بالا و خراب است این دل
باز لبریز شده ساغر رسوایی ها
باز هم میکده مدهوش شد از عطر رخش
باز شیرین شده معشوقه لیلایی ها
باز هم عطر نجف می دهد ایوان دلم
باز هم خیمه زده در دل آقایی ها
باز هم آینه ها دل شده شور نی اند
باز هم نی شده شیرینی دلشوری ها
باز این سائل دیرینه هوایی شده است
باز هم مست شده مست غزل خوانی ها
باز عید است ولیکن دل من غم دارد
باز هم غصه یاس است ز تنهایی ها
باز هم غصه غربت؛ زده نشتر به دلم
باز هم قصه آن غربت زهرایی ها
.:: کپی برداری از مطالب این سایت تنها با ذکر نام و لینک منبع مجاز می باشد ::.
«
ایوان دلم
»